
ارنست بارلاخ (نقد مجسمه انتقامجو-1914)
ارنست هاینریش بارلاخ (Ernst Heinrich Barlach)
ارنست بارلاخ در دوم ژانویه سال 1870 در شهر ودل هولشتاین به دنیا آمد و بزرگترین پسر یوهان لوییز بارلاخ بود. او دوران دبستان خود را در در راتسه بورگ ، هامبورگ به پایان رساند و در همین دوران بود که پدرش را از دست داد.ارنست بارلاخ پس از اتمام دوران تحصیلی خود در سال 1891 به علت استعداد هنری اش ، به دانشکده سلطنتی هنرهای تجسمی ، درسدن به عنوان دانشجوی روبرت دیتس به تحصیل پرداخت، او نخستین کار مجسمه سازی خود را در دوران دانشجویی خلق کرد و بعد از دوران تحصیل در پاره ای از زمان به عنوان مجسمه ساز در هامبورگ و آلتونا مشغول به کار شد.
به هرحال، به سبب عدم موفقیت تجاری کارهایش فشارزیادی را بر خود احساس می کرد به همین دلیل تصمیم گرفت به مدت هشت هفته همراه با برادرش برای دیدن برادرشان هانس به روسیه مسافرت کند . این سفر او در سال 1906، بیشترین تاثیررا در او و سبک هنری اش داشت.
پس از بازگشت از روسیه ، وضع مالی او بطور نسبی بهبود پیدا کرد، بطوری که حقوق ثابتی را از پل کاسیرر، دلال آثار هنری در مقابل کارهای هنری اش می گرفت. تجربه او در روسیه و نیز وضع مالیاش به او یاری داد تا سبک کارش را ارتقا، دهد و تمرکز روی صورت و دست های آدم ها را در مجسمههایش بیشتر کرده و در دیگر بخشها، اندامها را به کمترین اندازه برساند.
ارنست بارلاخ پیکرساز، مجسمه ساز ، نویسنده و شاعر بود و در او احساسات دنیوی غمگینانه و ستایش درونی دیده می شد.
مجموعه آثار
1908 میلادی: زن نشسته1914 میلادی: انتقامجو
1917 میلادی: روز مرده (نمایشنامه)
1919 میلادی: پسر عموی فقیر
1928 میلادی: روح ستیز
1936 میلادی: کتابخوان
در این قسمت به نقدی هنری یکی از آثار معروف این هنرمند بزرگ می پردازیم.
نقد هنری مجسمه انتقامجو
اندام پيکره انتقام جو براي عصر ماشين به صورت دوک ساخته شده است. رعايت نکات آيروديناميک در واسطه سازي قدرت صنعتي، آشکار است: آرنجها رو به جلو دارند، و مثل خيش کشاورز کنار هم قرار گرفته اند، تا نه فقط عملي خشن و بدوي را پرقدرت و شخصي سازند، بلکه به آن جنبۀ اعتقادي و عبادي نيز بدهند. يک جنگجوي صليبي راهب وار، که يادآور فردگرايي گوتيک است، از تنهايي خود به در آمده است. اما آيا او در تعقيب موجود شريري است که ناگهان جلوي چشمش سبز شده و جنگجو را واداشته که او را تعقيب کند؟چينهاي بادبزني لباس دست و پاگير پيکره به سطوحِ اثر جنبهاي معمارانه داده است. بارلاخ با بهره گيري از پيچشهاي ضربدري، مدام به خطوط اثرش حالات عمودي و افقي بخشيده است تا وضعيت تسليم هراس آميز پيکره اش گويايي بيشتر بدهد. پيکره پايي استوار بر زمين دارد، و ابروهاي گره خورده و چشمهاي مرگبارش بازتاب دهندۀ حجب بي پاياني است که جسم را نسبت به روح و سرباز را نسبت به ميدان نبرد بي اعتنا ميسازد. پيکرۀ بارلاخ، برخلاف تعبير مارينتي از فوتوريسم، فقط تقليدي از «زيبايي سرعت» است.